جدول جو
جدول جو

معنی گران شده - جستجوی لغت در جدول جو

گران شده
(پَ / پِ دَ / دِ)
قیمتی شده. بهادارشده:
ز چیزهای جهان هرچه خوار و ارزان شد
گران شده شمر آن چیز خوار و ارزان را.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
گران شده
قیمتی شده پر بها گشته: زچیز های جهان هر چه خوار و ارزان شد گران شده شمر آن چیز خوار و ارزان را. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گران قدر
تصویر گران قدر
عالی قدر، گران پایه، ارجمند
فرهنگ فارسی عمید
(دَ)
به گریه افتادن. گریستن و زاریدن:
به هامون درون پیل گریان شود
به جیحون درون آب بریان شود.
فردوسی.
چنان تنگ شد بر دل من جهان
که گریان شدم آشکار و نهان.
فردوسی.
زمانی بسالوس گریان شدم
که من ز آنچه گفتم پشیمان شدم.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(خَ شُ دَ / دِ)
از بین رفته. بیچاره شده: رعیت مظلوم خراب شده و ستم رسیده چه سود داد. (مجالس سعدی)
لغت نامه دهخدا
(زَ نَ / نِ بَ کَ / کِ دَ)
ناگوار و نامطبوع گردیدن:
کنون گران شدم و سرد و نانورد شدم
از آن سبب که به خیری همی بپوشم ورد.
کسائی.
از بس که سر به خانه هر کس فروکند
سرد و گران و بی مزه شد میهمان برف.
کمال الدین اسماعیل.
، سنگین شدن سر پس ازنشئه شراب. خمارآلودگی:
چو شد نوش خورده شتاب آمدش
گران شد سرش رای خواب آمدش.
فردوسی.
، کنایه است از نزدیک شدن وضع حمل:
بر آن نیز بگذشت یکچند روز
گران شد فرنگیس گیتی فروز.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از گران شکم
تصویر گران شکم
آنکه دارای شکمی بزرگ است برآمده شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگران شدن
تصویر نگران شدن
وادار بدیدن کردن، منتظر شدن، مشوش شدن پریشان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
گرانپایه ارجمند گران پایه عالی قدر ارجمند: گران قدران نیامیزند صائب با سبک مغزان ببرگ کاه کی آهن ربا مایل تواند شد ک (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
سنگین شدن وزین گشتن، یا گران شدن رکاب. فشار آمدن بر رکاب تا مرکوب تند رود، بشتاب رفتن، یا گران شدن سر. سرگران شدن تکبر ورزیدن، یاگران شدن سر از خواب. بخواب رفتن: زضعف تن شده ام آن چنان که گر بمثل گران شود سرم از خواب بشکند کمرم. (جامی) یا گران شدن عنان. کشیده شدن عنان اسب برای متوقف ساختن آن، دارای بهای زیاد شدن مقابل ارزان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریان شدن
تصویر گریان شدن
بگریه افتادن گریستن: رسوا شده عریان شده دشمن برو گریان شده
فرهنگ لغت هوشیار
متحرک شدن حرکت کردن براه افتادن جریان یافتن: الپتگین ترکی خردمند بود و ممیز او را (اسکافی را) عزیز کرد و دیوا رسالت بدو تفویض فرمود و کار او گردان شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران قدر
تصویر گران قدر
((~. قَ))
گران پایه، ارجمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
دمّرت
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
Decimated, Devastated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
décimé, dévasté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
imeshambuliwa, angamiza
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
تباہ شدہ , ویران
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
ถูกทำลาย , ทำลาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
hancur
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
הושמד , הַרְסָן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
壊滅的な , 荒廃した
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
被摧毁的 , 毁坏的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
नष्ट
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
파괴된 , 황폐한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
yok olmuş, harabe olmuş
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
ধ্বংসপ্রাপ্ত , ধ্বংস
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
decimato, devastato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
dezimiert, verwüstet
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
знищений , зруйнований
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
уничтоженный , разрушенный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
zdziesiątkowany, zniszczony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
diezmado, devastado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
dizimado, devastado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ویران شده
تصویر ویران شده
gedecimeerd, verwoest
دیکشنری فارسی به هلندی